تقریبا همه ما بیشتر اوقات فریب غیرمترقبه بودن جهان را میخوریم؛ به این معنا که تاثیر شانس و رویدادهای تصادفی را در زندگی نادیده میگیریم. در بسیاری از موقعیتها این شانس و تصادف است که کارها را پیش میبرد. اما ما به اشتباه از اصطلاحاتی مانند مهارت و قطعیت برای توصیف این موقعیتها استفاده میکنیم. این تناقض در هیچ کجا به اندازه بازار سهام مشهود نیست، چون در این بازار یک سرمایهگذار توانمند در واقع یک احمق خوششانس است! در این مطلب از رده به بررسی نقش شانس در زندگی و بازارهای مالی خواهیم پرداخت. همه چیز در حال تغییر است پایه و اساس علوم تجربی اصل استقراء است. این اصل میگوید: «میتوان از یک سری مشاهدات جزئی به یک نتیجه کلی رسید». متاسفانه این رویکرد یک مشکل اساسی دارد که میتوان آن را با مثال معروف قوهای سیاه به تصویر کشید. در واقع بر اساس اصل استقراء اگر ما ۱۰۰ قوی سفید ببینیم، ممکن است به اشتباه نتیجه بگیریم که همه قوها سفید هستند. این در حالی است که مشاهده هیچ تعدادی از قوهای سفید نمیتواند این استنباط را ایجاد کند که همه قوها سفید هستند؛ اما مشاهده تنها یک قوی سیاه برای رد این نتیجهگیری که همه قوها سفید هستند، کافی است. این مسئله به عنوان مشکل استقراء شناخته میشود. یعنی در واقع درستی نظریهها هیچوقت اثباتشدنی نیست؛ بلکه نادرستی آنها قابل اثبات است. چنین طرز تفکری میتواند در دنیای سرمایهگذاری نیز به عنوان یک رویکرد محتاطانه به کار برود. منظورمان این است که همیشه باید این احتمال را در نظر بگیرید که ممکن است نظریهها و فرضیههایتان درست از آب درنیاید؛ در نتیجه باید بررسی کنید و ببینید که رخداد چنین حالتی چطور میتواند روی سبد سرمایهگذاری شما تاثیر بگذارد. به عنوان مثا, ...ادامه مطلب